دوزخیان در قیامت درباره علت و چرایی دوزخی شدن خویش می گویند: وَقَالُوا لَوْ کُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ مَا کُنَّا فِی أَصْحَابِ السَّعِیرِ فَاعْتَرَفُوا بِذَنْبِهِمْ فَسُحْقًا لِأَصْحَابِ السَّعِیرِ ؛ و گویند اگر شنیده و پذیرفته بودیم یا تعقل کرده بودیم در میان دوزخیان نبودیم ؛ پس به گناه خود اقرار و اعتراف مى کنند و مرگ باد بر اهل جهنم. (ملک آیات 10 و 11)
در حقیقت آنان به این نکته توجه می کنند که برای رهایی از خسران و عذاب دوزخ می توانستند از دو راه به حقایق دست یابند و آن را کشف کنند و بر اساس آن فلسفه و سبک زندگی خویش را به گونه ای تنظیم کنند تا بتوانند به جای دوزخ در بهشت باشند؛ اما این کار را نکردند. به اعتراف و اقرار خود دوزخیان دو راه کشف حقیقت و رهایی از دوزخ عبارتند از : نقل و عقل.
مراد از عقل در این جا همان فطرتی است که در همه انسان ها قرار دارد و هرگز از آنان جدا نمی شود؛ گویی هم چون سیستم عامل رایانه است که چون روان در تن جاری است؛ زیرا خدا روان آدمی را دارای یک برنامه کامل قرار داده که همه اسما و صفات الهی را دارا است.(بقره، آیه 31) از همین روست که عقل که مرتبه ای روح و نفس آدمی است، می تواند آدمی را به حقایق هستی آشنا کند که یکی از مهم ترین آن ها حقیقت وجودی خود آدم است؛ زیرا انسان با شناخت خویشتن خویش خدا را در خود می یابد که با همه اسماء و صفات در وی ظهور کرده است.
از نظر قرآن، این حقیقت الهی یعنی نفس در مرتبه عقل می تواند ، مهم ترین و اصلی ترین حجت علیه انسان باشد تا در قیامت نتواند بهانه جویی کند و علت گمراهی خویش را بر گردن دیگران اندازد؛ زیرا در ذات هر کسی این حقیقت وجود دارد و انسان به علم شهودی و حضوری آن را درک می کند همان گونه که خود بدنی خود را درک می کند؛ یعنی روان آدمی بازتابی از روح الهی است که دارنده همه اسماء و صفات الهی است. بنابراین ، با تعقل در خویش می تواند انسان، ربوبیت و پروردگاری خدا را در خود ببیند و شهود کند؛ پس نمی تواند مدعی غفلت از چیزی باشد که در درون و باطنش است یا مدعی تاثیر محیط و والدین یا دیگران در گمراهی خود باشد. خدا می فرماید: وَإِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنِی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَى أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ قَالُوا بَلَى شَهِدْنَا أَنْ تَقُولُوا یَوْمَ الْقِیَامَةِ إِنَّا کُنَّا عَنْ هَذَا غَافِلِینَ ؛ ؛ أَوْ تَقُولُوا إِنَّمَا أَشْرَکَ آبَاؤُنَا مِنْ قَبْلُ وَکُنَّا ذُرِّیَّةً مِنْ بَعْدِهِمْ أَفَتُهْلِکُنَا بِمَا فَعَلَ الْمُبْطِلُونَ ؛ و هنگامى را که پروردگارت از پشت فرزندان آدم ذریه آنان را برگرفت و ایشان را بر خودشان شاهد و گواه ساخت که آیا پروردگار شما نیستم گفتند چرا گواهى دادیم تا مبادا روز قیامت بگویید: ما از این امر غافل بودیم؛ یا بگویید : پدران ما پیش از این مشرک بوده اند و ما فرزندانى پس از ایشان بودیم. آیا ما را به خاطر آنچه باطل اندیشان انجام داده اند هلاک مى کنى؟ (اعراف، آیات 172 و 173)
از این آیات و هم چنین از آیات دیگر به دست می آید که برای خدا علیه انسان یک حجت باطنی است که نمی تواند آن را منکر شود، زیرا وقتی با این نظام فکری به خود می نگرد، پیش از این که تن خویش را ببیند، روانی را می بیند که خدای رب العالمین در آن مشهود است و از همین رو، انسان شاهد چنین امری است. پس وقتی چیز در برابر و مشهود شاهدی باشد، غفلت معنا ندارد. هم چنین نمی تواند مدعی شود که تحت تاثیر دیگران، به این رب العالمین که رب انسان نیز است، شرک ورزیدم و گمان کردم شریکی برای آن است؛ زیرا در ذات خود می یابد که شریکی برای خدا نیست.
بنابراین، نخستین حجت برای خدا علیه انسان همان روان خودش است که روح دمیده الهی است و عقل انسانی به عنوان مرتبه ای از نفس و روان آن را درک می کند.
دومین حجت الهی، نقل وحیانی است که از طریق پیامبران به انسان رسیده و انسان با گوش دادن و استماع آن نقل وحیانی می تواند نسبت به عالم غیب و راه های نجات خویش آگاهی یابد.(حدید، آیه 25؛ بقره، آیات 2 تا 5 و 38 و 129 و 151 و آیات بسیار دیگر)
از نظر قرآن، مطابقتی میان این عقل باطنی و نقل وحیانی است؛ چنان که می فرماید: فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا لَا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَلَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ ؛ پس روى خود را با گرایش تمام به حق به سوى این دین کن با همان سرشتى که خدا مردم را بر آن سرشته است. آفرینش خداى تغییرپذیر نیست. این است همان دین پایدار ولى بیشتر مردم نمى دانند. (روم، آیه 30)
بر اساس این آیات و آیات دیگر از قرآن، سنت های تدوینی و تکوینی تبدیل و تحویل نمی یابند؛ از این روست که اسلام از آدم تا خاتم یکی است هر چند که در جزئیات به عنوان شریعت و روش (منهاج) تغییراتی داشته است.(آل عمران، آیات 19 و 85؛ شوری، آیه 13) برهمین اساس، فطرت انسان نیز که ملهم به حقایق و توانایی کشف دارد، تحویل و تبدیل نمی یابد، هر چند که با فجور دفن ودسیسه می شود و همانند آتش زیر خاکستراست.(شمس، آیات 7 تا 10)
پس خدا علیه انسان دو حجت باطنی و ظاهری دارد که هر گونه بهانه جویی را از انسان می گیرد؛ بر همین اساس امام کاظم (ع) می فرماید: إنَّ للّهِ عَلَى النّاسِ حُجَّتَینِ : حُجَّةً ظاهِرَةً ، و حُجَّةً باطِنَةً ، فأمّا الظّاهِرَةُ فَالرُّسُلُ و الأنبِیاءُ و الأئمَّةُ علیهم السلام ، و أمّا الباطِنَةُ فَالعُقولُ ؛ خداوند را بر مردمان دو حجت است: حجتى بیرونى و حجتى درونى. حجت بیرونى همان فرستادگان و پیامبران و امامان علیهم السلام هستند و حجت درونى همان خردها.(کافی، ج 1، ص 16)